- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
عید مبعث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
نوری از عرش بر زمین آمد محـضـر خـتـم مـرسـلـین آمد مقصدش بود چونکه غارحرا نـزد احـمـد پـیـمـبـر دو ســرا مَلک وحی گفته هان تو بخوان عطر خوشبوی روضۀ رضوان نام تو عطر و بوی جنات است از خدا بر تو این عنایات است خـاتـمالانــبـیـاء شـدی احــمـد سـرور اصـفـیـا شـدی احـمـد نـام تـو زیـنـت هــمـه عــالــم انـبـیـا را تو گـشـتـهای خـاتـم هـمـه عـالـم بـه پـات افــتــاده همه در محـضر تو جان داده بــادهای از شـراب روحـانـی طعمش از عطر و بوی رحمانی ای ســلام و درود بـر نـامـت عالمی مست گـشته از جامت نوبـهـار آمد و بـهـارم نیـست روشنی بخش شام تارم نیست
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به نـام خـداونـد سـبـحـان، مُـحـمّـد بخوان کآفریده است انسان، محمّد! بخوان تا که ویران سرای جهان را کنی سر به سر، رشکِ رضوان محمّد
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
حلـقه میبـستـند دور گردنت زنجیرها غرق خون بودند با پیراهنت زنجیرها از طواف زخم پاهایات که فارغ میشدند سجـده میکردند روی دامنت زنجیرها انعکـاس اللهی و حتی تو را در بند هم میپرستـیـدند مثـل دشـمنت، زنجـیرها زیـر بار ضـربۀ شـلاق میافـتـادی و نـاله میکـردند با لـرز تـنت، زنجیرها چارده سال است بیتابانه آمین گفتهاند با دَم عجـل وفـاتی گـفـتـنت زنجـیـرها مثل عشاقی که میسوزند هنگام وداع وا نمیکردند دست از گردنت زنجیرها
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
با روضه خوان و سینه زن و خادم آمدیم در مجـلس عـزای تو یا کـاظـم آمدیم شکـر خـدا که دور نـبـودیـم از شـمـا در روضـهها و مجـلـستان دائم آمدیم گر دور هـم شـدیم دمـی از کـنـارتان اما دوبـاره خـسـتـه دل و نـادم آمـدیم مهـدی سیاهـپـوش عـزای شما شد و ما بـهـر تـسـلـیـت به دل قـائـم آمـدیـم ما از همان ازل همه در بندتان شدیم هـمـسایههـای خـانـۀ فـرزنـدتان شدیم ای وای من شکسته پر و بال بودی و عمری اسیـر کـنج سیه چال بودی و هـر روز روزه بـودی و امـا دم اذان در زیـر تـازیـانه تو پـامـال بـودی و یک روز و ماه و سال روا نیست این جفا تو چندین بـهـار به این حـال بودی و گاهی به یاد مـادر خود بین کـوچهها گاهی به یاد زینب و گـودال بودی و عمری غریب در دل زندان تو زیستی هر شب برای جد غـریبت گـریـستی زنـدان کجا و تو، تـو کجا تـازیـانهها از تـازیانه مانـده به جـسمت نشانهها زنـجـیر روی گردن مولا چه میکند مجروح گشته گردن و زخمیست شانهها تاریک بود و تا که تو را بیهوا زدند آتـش کـشـیـد از دل زهــرا زبـانـههـا با هر بهانهای ز تو حرمت شکسته شد مویت سپـیـد گـشت به دست بهـانهها زهـرا غـمین تو، تو پـریـشان فاطمه مظـلـوم مثل دیگـر عـزیـزان فـاطمه گـیرم به اشک، درد دلـم را دوا کـنم با سندی ابن شاهک و سیلی چها کنم خـلّـصنی یـا ربـم شده عجّـل وفـاتـیـم چون فاطمه به مرگ خود امشب دعا کنم پا سوی قـبـله کردم و دیده هـنـوز نه تا آنکه یک نظـر به سوی کربلا کنم هم آرزوی مرگ کنم هر شبانه روز هــم آرزوی دیــدن روی رضـا کـنـم عالم به غصه و محـنـم گریه میکـند زنجـیر هم به زخـم تـنم گریه میکند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
قـلب تو در این گـوشۀ دلگـیر گرفته دیگر نفـست را غـل و زنجیر گرفته اصلاً غـم عـالم ز تو تـأثـیـر گـرفـته این حصر، جوانی ز تو ای پیر گرفته در کنج سیه چال، یکی، روز و شبت بود یا حـیـدر و یا فـاطـمه دائـم به لـبت بود شد گوشۀ زندان تو محـراب عبادات نه هم سخـنی داشـتهایّ و نه ملاقـات وقت سحر و وقت دعا وقت مناجات کردی طلبِ مرگِ خود ای قبلۀ حاجات از زهر جفا یوسف زهرا تنِ تو سوخت کنعان به امید تو و برگـشتن تو سوخت ای کاش که میشد که ببینی پسرت را تسکین بدهی بلکه تو زخم جگرت را با ضـربۀ شـلّاق شکـسـتـند پـرت را زنجـیـر هم آزرده تنِ مخـتصرت را دل سوخت به احـوال تو ای سید مظلوم مظلـومـیـتـت بود ز چـشـمان تو معـلوم بر تخته روان با دل غمگین شدهای تو مشمول دعای شب و آمین شدهای تو زیر غل و زنجیر چه سنگین شدهای تو بعد از دو سه روز آه؛ که تدفین شدهای تو هرکس که تو را دید روی لب سخنی داشت میگفت چه خوب است که جسمش کفنی داشت یک بارِ دگر مجـلـس ما کـربـبلا شد حـرف غـم پـیـراهـن شـاه شـهـدا شد ای وای سرِ حضرت ارباب جـدا شد زنـدان بـلا خـتـم بـه گـودال بـلا شـد خوب است نشد بعد شهادت سرِ تو قطع انـگـشت نشد از پی انگـشـتـر تـو قـطع
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
تـمام حجـم تـنت زیر یک عـبا مانده به روی پهلوی تو چند جای پا مانده نـفـس کـشـیدهای و بـنـد آمده نَـفَـست به سینهات چقدَر استخوان، رها مانده خـدا کـند تو دگر مثـل فـاطمه نشوی خـدای، رحـم کـنـد بر تنِ بجـا مانـده به سجده میروی و مثل بید میلرزی قـیـام کن کـه تـسـلّای ربّـنــا مــانـده هوای غربتِ زندان که جای خود دارد نگـاه یک زنِ رقّـاص بـیحـیا مانـده به فرض هم که خودت از جهان، خلاص شوی هنوز، غربتِ معصومه و رضا مانده کمی اگر غُل و زنجـیرها امان بدهد صدا هنوز در این اشکِ بی صدا مانده دوباره روضۀ جانسوز پنج تن داری بخوان که روضۀ مکشوفِ کربلا مانده بخوان که شمر، نشسته به سینهای خسته اگرچه سینه شکـسته ولی صدا مانده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای دو صد موسی به طورت مُلتَجی! آفـتـاب و مه بـه نـورت مُـلـتَجی! نـالـۀ پـنـهـان تـو، شـمـشـیــر تـو حـلـقـۀ وصـل خــدا، زنـجـیـر تـو شــمـعِ خـلـوتـگـاهِ بــزم کـبــریـا! کــعــبــۀ روح بــلــنــد انــبـــیــا! گوهر رخـشانِ شش دریای نـور! نخل سبز نور بخـش هشت طور! آسـمـانِ پـنـج خــورشـیـد کـمـال! هـفـتـمین وجهِ خـدای ذوالـجـلال! ذکـر، مـشـتـاق و دعـا دلــدادهات اشـک تـنـهــایـی گـل سـجــادهات
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیه السلام قبل از شهادت
غربت رسید و داغ حرم را زیاد کرد بـاران چـشـمهـای تـرم را زیـاد کـرد آه از نـهـاد سرد سـیـه چـال میکـشـم آن جـا کـه آه بـیاثــرم را زیـاد کـرد مـن بـا اذان نـالـهام افــطـار مـیکـنـم شلاق؛ زخـم بـال و پـرم را زیاد کرد چه بیملاحضه به تـنم ضربه میزند درد نـشـسـته بـر کـمـرم را زیاد کرد
: امتیاز
|
زبانحال امام موسی کاظم علیه السلام قبل از شهادت
صبح، از بیرحمی بسیار زندانبان من تیرهتر از ظلمت شام است در چشمان من آتـش تنهـاییام را شـعـلهور تر میکـند اشک وقتی میچکد از دیدۀ گریان من قـتـلـگـاه مـادر مـن خـانـۀ او شـد اگـر قـتلگاه من هم آخـر میشود زنـدان من ارثم از عجّل وفـاتی گفـتن او این شده دوست دارم زودتر از تن درآید جان من چند وقتی میشود که موقع افـطاریام خوردن خون جگر شد سهم آب و نان من آنچنان لاغر شدم در کُنج این مطموره که نیست دیگر پیکرم یک لحظه به فرمان من مثل آن مظلومه که در گوشۀ ویرانه مُرد دخترم دِق میکند از غُصّۀ هجران من زَهر هارون کارگر شد از جگر چیزی نماند شرحه شرحه شد خدایا سینۀ سوزان من آب میخواهم ولی حالا که ظرف آب نیست وا ذبیحا، نقش بسته بر لبِ عشطان من تازه وقتی میروم بر شانۀهای دشمنان خـلق میسوزند از انـدوه بیپایـان من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها
به سمت خلق نرو جلوۀ تو ربانیست نصیب قلب تو از زندگی پریشانیست سکوت گرچه نشان است بر نجابت زن صدای خـستۀ تو حجّـت مسلمانیست شکوه شمس به تابیدن پس از ابرست بـتاب گرچه هـوای دل تو بـارانیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زینب سلام الله علیها
امشب سری به خـلوت پروانهها بزن با یک دل شکـسته خـدا را صدا بزن امشب بیا به روضۀ یک خواهرشهید طـعـنه بـه غـربت دل آئـیـنـههـا بـزن با اشـک لـقـمـهای ز سـر سفـره عـزا با نـیّـت تـقـرّبِ محـض و شـفـا بـزن و بـعـد در مـیان عـزادارهـای عـشـق خود را شبـیـه اهل سـماوات جا بـزن وقت عزای حضرت زینب رسیده است حرف غریب بودن یک تشنه را بزن با یاد خاطرات خودش خواهری گریست یاد غـمی که گـفت کسی: بیهـوا بزن تـا میزدنـد طفـل یـتـیـم سه سـالـه را میگفت عمه: بس کن و اصلا مرا بزن در لحـظههـای آخر خود بیقـرار بود زینب دلش گرفته و چشم انتـظار بود میریخت روی دامن غربت ستاره را در دست داشت پیـرهـن پاره پـاره را در ماندن و نـماندن خود مانده بود که انداخـت از نفـس نـفـس اسـتـخـاره را چیزی نمانده بود پس از غـارت حرم در دست داشت خاطـرۀ گـوشواره را در زیـر آفــتـاب فــقــط آه مـیکـشـیـد پنجـاه و چـند سال ز سیـنه شـراره را بر روی دست های خودش دست میکشید حس کرد لحظهای عمو درد دوباره را یک سال و نیم هست که همراه آه خود با زجـر میکـشد نفـس نیـمـه کاره را با یاد جیغ دختری از خواب میپـرید میگـفت: برد عـمّه کسی گاهـواره را مانده هنوز در نظرش چکمههای شمر ای کاش بود پیش برادر به جای شمر اینجا عروج بال و پَرت طول میکشد تسکـین سوزش جگرت طول میکشد دور و برت شـلـوغ شده پس نـشـستن گرد و غبار دور و برت طول میکشد طوری تو را زدنـد که حـتی گـشودن لبـهـا و چـشم های ترت طول میکشد با خـنجـر شـکـسـته در دست قـاتـلـت معـلوم بود ذبـح سرت طـول میکـشد اینـجـا چـقـدر غــارت پـیــراهــن تـن عریان همچو محتضرت طول میکشد با خنجری عذاب تو پایان گرفته است اما عـذاب هـمـسـفـرت طـول میکشد اینجـا چه دردهـای زیـادی کـشـیدهای درد نـشـسته بر کـمرت طول میکشد ای وای قاتـلی نـفـست را گرفته است پایش به روی سینه تو جا گرفته است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت
زیـنـبـم؛ اسـطـورهام مـهـر و وفـا را نــور مـیپـاشـم تــمــام کــبــریــا را مـریـمـم؛ اما غـنـی تر، خـوانـدنی تـر کــربـلایـی هـسـتـم امـا مـانـدنـی تـر کی ز یـادم مـیبـرم تـحـقــیـرهـا را نـیـزههـا، شـلاق هـا، زنـجـیـرهـا را آه فـرسودم در این یک سال و نیـمه منتظر بودم در این یک سال و نیمه صـد حـکـایت دارد ایـن قـد کـمـانـم کعـب نی مـجـروح کرده استـخـوانم بوی سیب و یاسمن دارم حسین جان از تو من یک پیرهن دارم حسین جان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زینب سلام الله علیها
کـنج حـیاط خـانۀ خود، بـین بـسـترش بـانـو رسیـده بود به سـاعـات آخـرش خورشیدوار، در تب گرمای شهر شام میسوخت آسمان ز نفـس های آخرش
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها
بنـویـسـید خـداوند و پس از آن زینب بنـویـسیـد عـلی در دلِ مـیـدان: زینب بنـویـسـیـد حـسین است بـقـرآن زینب بنویسید که ای جان سَنَ قـربان زینب نـام تـو مـیبـرم و کـربـبـلا برخـیـزد شیرزن میرسی و شیـر خدا برخیزد سلطنت کُن به همه دخترِ سلطان زینب نعره تو هیمنه تو خطبۀ بنـیان کَن تو رعد تو صاعقه تو معنی سوزاندن تو بنویـسـید فـقـط هـیـبتِ طـوفـان زینب تو قـدم میزنی انـگـار عَـلَم میکوبند پشتِ تو اکبر و عـباس قـدم میکـوبند کوفه تا شام کُنَد یک تنه ویران زینب کاش میشد که فقط از تو فقط بنویسم با تبِ عـشقِ تو تا آخـرِ خـط بـنـویسم مینویسم که تویی شمعِ شهیدان زینب غرق در دود زمین بود که بارانی شد باز شد بابِ شهـادت حـرمت بانی شد تشنه بودیم و شدی ریزشِ باران زینب آمدی تا که به خورشید بخوانی ما را آمـدی تـا به حُـسیـنت بـرسـانی مـا را گریه داریم بخوان یادِ عـزیزان زینب آه گـفـتی که نـیـائـید تـنـش را نـبـریـد مـادرم مینـگـرد پیـرهـنـش را نبرید ای امان از دلِ تو، آی پـریشان زینب
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها
به پیشگاه تو هر کس رسید، زانو زد اسـیر بـودی و نـزدت یـزید زانـو زد امـین وحی در آغـاز «سورۀ مـریم » همین که مـدح تو را میشنـید زانو زد فراز گوش کسی که شنید وصف تو را « رقیب » نیز شبیه «عـتید » زانو زد مـقـام قـافـله سـالاری تو را تا عـرش هـزار قـافـلـه بـا صـد امـیـد زانـو زد بـدون ایـنکه بـدانـد چهها کـشـیدی تو کسی که بار غمت را خرید، زانو زد زبان نیزه و شمشیر پیش تو لال است که در گداز کلامت «حَدید» زانو زد قـسـم به جـسـم بـدون سـر مـدافـع تـو که زیر پای تو حتّی «ورید» زانو زد به زیـنـبـیّه چو شد باز، پـای نامَحـرم چـقـدر دور و بـر تو شـهـید زانـو زد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلام الله علیها
کیست بعد از فاطمه بانوی والا، زینب است آنکه ما را جمع کرده دور مولا زینب است کیست آنکه ارث از مادر بزرگش بُرده است آنکه او را چون خدیجه خواند طاها، زینب است احترامش بر همه واجب به دستور خداست کیست بانوی دو عالم بین زنها زینب است در رسالت از همه پیغمبران پیروز تر میتوان گفتا رسول آل زهرا زینب است زینتِ دوش نـبـی بـاشد حـسین فـاطمه زینتِ نام علی، محبوبِ بابا زینب است از جلال فـاطمه چـیزی ندارد کم یقـین بـی گـمـان آئـیـنـۀ ٱم أبـیهـا زینب است چون حسن یکتاست در حزن و بکاء و حلم و صبر با حسینش در مسیر عشق، همتا زینب است کربلا از منظرِ دین، قلب تاریخ است و بس ایستاده آنکه در دینش سراپا زینب است کوهِ صبرش گر بخوانم باز نامی نارساست حضرت ٱم المصائب، کنز الأسما زینب است داستان راستان نیـنـوایش خـواندنیست راست قامت تر ز هر بانوی عظما زینب است بُرده حتی حضرت ارباب بر سـقّا پـناه آنکه داده آبرو حتی به سقّا زینب است داغ هفتاد و دو تن دیدن ولی شاکر شدن! آنکه کرده قتلگه را چون مصلّا زینب است این کرامت چیست، او بارِ امامت میکشد! کیست آنکه مانده تا محشر معمّا زینب است تازیانه خوردن و دم بر نیاوردن ز چیست؟ آخرِ ایمان و مردی در دو دنیا زینب است روی نیزه در برِ هجـده سرِ از تن جدا آنکه میخواند بلا را جمله زیبا زینب است میکند کاخ ستم را زیر و رو با خطبهاش آنکه سازد خصم را رسوای رسوا زینب است چون به کوفه صوت حیدر شد بلند از حنجرش حاضران گفتند این مولاست، اما زینب است از حـرم تا قـتـلگه، تا کوفه، تا شام بلا آنکه هستِ خویش را دیده به یغما زینب است العجب یارب از این صبر و بصیرت، این وفا استقامت میوۀ شیرینِ هر یا زینب است میشود قامت کمان، اما نیـفـتد پرچـمش رهبرِ مردان، علمدار سَبایا زینب است راستی مردانِ مرد اهل حـریم زیـنـبـند کشتگان وصل را مسئولِ امضا زینب است هر پرستوی مهاجر را که دیدی سینه سرخ در حقیقت کشتۀ فرزند زهرا زینب است دشمنانش خواستند از غِیظ تخریبش کنند باز آنکه ماند در تاریخ بر جا زینب است اینهمه دارد مقـام و اینهـمه دارد شرف باز هم عبد سراپا در مصلا زینب است جلوۀ یا نور و یا قدّوس میدانید کیست؟ در دل محرابِ خود نورِ مُجلّا زینب است آخرین سوغات او از کربلا یک پیرهن کشتۀ یک کهنه پیراهن به معنا زینب است
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
چـشمها پُـرسـش بیپـاسخ حـیـرانیها دسـتها تـشـنـۀ تـقـسـیـم فـراوانـیهـا با گـل زخـم، سر راه تو آذیـن بـستـیم داغهـای دل مـا، جـای چـراغـانـیهـا حـالـیا! دست کـریـم تـو بـرای دل مـا سرپناهی است در این بیسر و سامانیها وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی! ای سرانگـشت تو آغاز گلافـشانیها! فصل تقسیم گل و گندم و لبخـند رسید فصل تقـسیم غزلها و غـزلخوانیها سایۀ امن کـسای تو مرا بر سر، بس! تا پـناهـم دهـد از وحـشت عـریـانیها چـشـم تو لایـحـۀ روشـن آغـاز بـهـار طرح لبـخـنـد تـو پـایـان پـریـشـانیها
: امتیاز
|
مناجات سال نو با سیدالشهدا علیه السلام
سر سـال است بیا كـیـسۀ ما را پُر كن كاسۀ چشم من از روضۀ زهرا پُر کن جـای خـالی مـرا در حـرمت ای مـولا به دو دسـتـان یـدالـلـهـی سـقـا پُـر كـن سر سال است وَ من لنگ یك امضا هستم پای این برگۀ ما را به یك امضا پُر كن روزی اشـك مرا مثل مُـحـرّم بـنـویس در دو چشمم ز كرم آب دو دریا پُر كن دل من وقف عزای تو و اولاد شماست در دلم از غم خود قـدر دو دنیا پُر كن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
مائیم و اعتکافِ علی، سیزده شب است حجّاجِ در طوافِ علی، سیزده شب است دلبسته در کلافِ علی، سیزده شب است مست میِ مُضاف علی، سیزده شب است مـائـیـم دلـســپــردۀ دیــدار، یـا عــلــی امشب مرا تـقـرّب تو نیّت است و بس این بهـترین زمیـنۀ تربیت است و بس در تربیت، مسیر، عبودیت است و بس کُنهِ عـبودیت، ز ربـوبیّت است و بس دیـدیم در تو ما، ربـوبـیّتِ یار، یا علی من سینه چاک روی توأم، کعبه نیز هم گـرم طـواف کوی توأم، کعـبه نیز هم من در نـماز سوی توأم، کعـبه نیز هم مـدیـون آبـروی توأم، کـعـبـه نـیـز هم ای قـبـله گـاه، کـعـبـۀ سـیـار، یا عـلی کعـبه اگر چاک گـریـبان گـشوده است ثابت نمود، عاشقـت از قبل بوده است صحنی که خاک مقدم مریم زدوده است در را به روی بنت اسد وانموده است مختصِ توست، مُعجـزِ بسیار، یا علی دادم ز کف به شوق مدیحت، قـرار را واجب شده است سجـده کنم نام یار را میزان کجاست، تا که بسنجد عـیار را از راه تـو شـنـاخـتـه ام پـروردگـار را ماتـم از این شـبـاهـت رفـتار، یا عـلی در لا اله غـیر تو خـوانـدیـم، جـا نـشد قطعاً کسی بـرای دلـم مـرتـضی نـشـد مؤمن نشد هر آنکه ز کفـرش دوا نشد پس لا شـریکٓ لَهْ که حـقـیقـت ادا نشد دارم به کـفـر میرسم ایـنـبار، یا علی آنـقـدر مِی زدم عـلـنی عـشـق میکـنم امشـب اویـسم و قـرنی عـشـق میکـنم با جـملۀ یَـمـت یَـرنی عـشـق مـیکـنـم من با ابالحـسن، حـسنی عـشق میکنم دیــوانـهام، پـیـالـه نـگـه دار یـا عـلـی عشقـم اگر علیست سرِ دارَم آرزوست من سر گـذشتِ میـثم تـمارم آرزوست خرما فـروختن بـشود کـارم آرزوست رسـوا شـدن مـیـانـۀ بـازارم آرزوست بـالای دار از تـو زنـم جـار، یا عـلـی هرکس که دید اوج تو را بال و پَر فروخت نهج البلاغه از نمک تو شکر فروخت آنقدر غمزههای نگاهت، نظر فروخت هر کس که دید سر به جنون زد جگر فروخت عـشاق را تـویی تو خـریـدار، یا علی پر میدهـیم مـرغ دل خویش تا نجـف كـنج ضـریح گـوشه ایـوان طلا نجـف پُر شد قـنوت هر شبم از ذكر یا نجف من سالهـاست خـواستهام از خدا نجف خواندم دعـای وصل تو بسیار، یاعلی سر میدهم سروش نجف روزیام کنید ابر گـنـاه پـوش نـجـف روزیام کـنـید هستم پـیاله نوش نجف روزیام کـنـید دیدار می فـروش نجـف روزیام کنید پس تا نجف بگو: صد و ده بار یا علی در این مسیر دیدۀ گریان مُقـرب است در صحن شاه، ریگ بیابان مقرب است در خانهای که کلب نگهبان مقرب است زانو زدن مـقابـل ایـوان مـقـرب است پس سجده میکنم به تو اینبار، یا علی گر چه بـرات، مالـک اشـتر نمیشویم مـقـداد نـیـسـتـیـم، ابــوذر نـمـیشـویـم سلمان نـبـوده محـرم این در نمیشویم حـتـی غــلام خـانـۀ قـنـبـر نـمیشـویـم امـا تویی هـمـیـشه مـددکـار، یا عـلـی توحید محض، باعث ایجاد حیدر است بالای عـرش افضل اوراد حـیدر است آنکس که جام دست نبی داد حیدر است زهرا عروس خانه و داماد حیدر است ای در نگـاه عـشـق، عـلـمـدار یا علی مولی الـمـوحـدین، نـفـحات پـیـمـبـری نَـفـسِ رسـول، بـاب حـیـات پـیـمـبری رمـز شـفـاعـت، عـرصات پـیـمـبـری مِـیـلِ حـیـات و کُـنهِ صفـات پـیـمـبری پیـغـمـبر است بر تو گرفـتار، یا عـلی حُبّ عـلی نتـیـجـۀ احسان فـاطمهاست او هـل اتای فاطمه، قـرآن فاطمهاست اسباب شادی لـب خـندان فـاطـمهاست این مرد مهربان به خدا جان فاطمهاست زهرا تو راست یار و وفـادار، یا علی آنجا که نیست نام تو جای نشست نیست گمراه هر کسی که ز جام تو مست نیست بر روی دستِ دست خداوند دست نیست این ورطه جای آنکه یقینش شکست نیست لعنت به هر که میکند انکـار، یا علی ای شـیـر پـاک، ای ثـمـر لـقـمۀ حـلال خونم حلال تو شده یا سیف ذیالجلال گرما بـده شـراب شود غـورههای کال ما را به غیر هجر نجف نیست یک ملال امضا بـزن به نامـهام ای یار، یا عـلی ای اولـیـن تـلاوت قــرآنِ قــبـل از آن ای اولیـن امـام مـسـلـمـان قـبـل از آن آیـات مــؤمـنـون نــمـایـان قـبـل از آن ای صاحـب ولایت دوران قـبـل از آن قرآن بخوان بگو تو ز اصرار، یا علی قـاری شدی و تـیر و سنانت نریخـتـند سـنگ جـسـارتی به لـبـانت نریخـتـنـد با خیزران به سمت دهانت نریـخـتـنـد مـشتی حـرامـزاده به جانت نریخـتـنـد وای از حسین و مجلس اغیار، یا علی
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
نه هر آشفته دلی بیسر و سامان علیست هر که سلمان علی بود مسلمان علیست خلق مسکـین و یـتـیم ند و اسیـرند هنوز چارهشان جرعهای از سورۀ انسان علیست اولـیـن آیــۀ قــرآن عـلـی فــاطـمـه بـود پـس کجـا آیـۀ پـایـانی قــرآن عـلـیست صبح فـردا که همه عـالم و آدم جـمعـند کفر و ایمان همه شرمندۀ میزان علیست عرش و لوح و قلم و کرسی و ملک و ملکوت همگی یک طرف و یک طرف ایمان علیست راه را گـم نکـنـد خواهـش مـردم نـکـند در شب حادثه دستی که به دامان علیست از دم صـبـح ازل یـکـسـره تـا شـام ابـد هر که در سلک وجود آمده مهمان علیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
«فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم» پُـر شد از مهـر علی پیـکـره و بنـیادم مست میـخـانه شـدم یـاد نجـف افـتـادم بـنــدۀ حــیـدرم و از دو جـهــان آزادم ساقـی امشب بده بـاده به شعـف آمدهام بـا امـیـدی بـه سـر خــم نجـف آمـدهام امشب از عشق تو مولا همهجا ریخت به هم از قدومت همۀ ارض و سما ریخت به هم بهر دیدار تو ای شاه، گدا ریخت به هم بیسبب نیست که این سینۀ ما ریخت به هم صدف کعبه شکست و گوهرش پیدا شد فـاطمه بنت اسـد هم قـمـرش پـیـدا شد آمدی و حرم از شور و نوا پر شده است کعبه از جلوۀ الطاف خدا پُر شده است جامهای تهی از لطف شما پر شده است عالم از نعـرۀ مسـتانۀ ما پر شده است ما همه مست تو هـستیم همه مجـنونت سالـیانی است که هـستیم همه مدیـونت ای که بر هر دو جهان حکم ولایت داری بر سر سائل خود دست حـمایت داری نسل در نسل به ما ویـژه عنایت داری بر همه انس و ملک حکم امامت داری بهر هر سوختهدل یار علی باشد و بس تا ابـد سیـد و سالار عـلی بـاشد و بس
: امتیاز
|